_______________________________________

Behzad Keshmiripour: Lyrik, Essays, Übersetzungen, ...

 

 

Borj_____

 

 

 

«حذفهایی به قرینه ‏ی مستی» و دو یادداشت دیگر

پیمان هوشمندزاده


چهار شعر  از محمود داوودي


«قدمت سابقه» در «تبعید ایران»


نه! نباید دوباره به راه بیفتیم!

یداله رویایی، درباره جایزه صلح نوبل


من و بیژن جلالی

پاکسیما مجوزی


چند شعر از مانا آقایی


هفت خاج رستم

داستانی از یارعلی پور مقدم


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

«حذفهایی به قرینه ‏ی مستی» و دو یادداشت دیگر

پیمان هوشمندزاده

 

«حذف به قرينه مستی ۸»

تقصير من نيست ، شيب تخت به سمت توست .


 

«حذف به قرينه مستی 9»

کبريت رو می اندازم بالا ، می آد پايين ، حالا يا شاه يا وزير .
دوباره می اندازم ، می آد پايين .
خنده داره .
خنده داره که همه چيزآ می آن پايين .
يه روزی ، يه روزی که خيلی دور نيست ، همچين خودم رو پرت می کنم که ديگه هيچوقت زمين نخورم . بعد اون روز ، از اون بالا نيوتن رو صدا می زنم و بهش يه بيلاخی ميدم که عشق کنه .
اين تخم سگ آ يه جايی 5
AC بايد بفهمن که يه چيزايی قانون نداره .



«حذف به قرينه مستی
11»

حالا فرض که سيامست
اين دو زاری بايد اينطوری قميش بياد
يا اين تلفن بايد اسهال بگيره ،‌ تو اين وقت شب
خب معلومه آدمو می گيرن
وقتی وسط چهار راه داد بزنی :
« کسی چخوف منو نديده ؟ »

 

«حذف به قرينه مستی 13»

ليوان را مي چرخانم.
يخ آنطرف ايستاده.
محكمتر مي چرخانم.
همانجا ايستاده.
محكمتر
ايستاده
مثل من كه اتاق مي چرخد.

 

«حذف به قرينه مستی 14»

پيك چندم بود كه مي خواستم كه باشم؟
اولش يادم نيست.
دومش همينگوي بود.
الان پيك چندم است كه صحبت به زن كشيد؟



«حذف به قرينه مستی 16»

اگر همه چيز سفت بود.
اگر بدن سفت بود،اگر همين انگشت كه معلوم نيست چرا تكان مي خورد سفت بود.
اگر آب، پرتقال، كيك يزدي يا همين عرق….
خدا را شكر كه همه چيز سفت نيست.

 

«حذف به قرينه مستی 19»

مستيه ديگه
وقتی می خوای بياد ، ميره
وقتی می خوای بره ، مياد
مثل خيلی چيزا
زن
آخريشه .

 

 


Friday, August 01, 2003

به آقامون چخوف گفتم: «بيا و دو درمون نكن.»
گفت: «جريان چيه ؟ باز گه بالا آوردی ؟»
گفتم: « نه بابا . »
گفت: «پس چی ؟»
گفتم: «يه سوال فلسفی دارم .»
گفت: «ببينم با زنت دعوات شده ؟»
گفتم: «يه بارم شده جدی باش.»
عصاشو برداشت. کلاه رو گذاشت سرش و راه افتاد.
گفتم: «پس چی شد ؟»
همينطوری که می رفت گفت: «من زرنگتر از اونی هستم که حرف جدی بزنم.»

...............

 

22 July 2003

٭ : «با توجه به اينكه انسان را مكان نامشخصي ميدانيم از درآميختگي عينيت و ذهنيت و سپس آن را جهاني تناهي فرض كرده ايم كه به هستي خود آگاه نبوده و به ناچار و يا به ضرورتي بنياديـي ـ حياتي به نوعي انديشه شكاك متوسل مي شود كه خواسته يا ناخواسته با خود زير ساختهاي ايدئولوژي نويني را مي آورد كه خود داراي قطعيتي نمادين است . با چنين پيش فرضي آيا ميتوان مدعي شد كه متعهد بودن به چنين تفكري به معني واگذاري عينيت به ذهنيتي ست كه خود تبديل به نمادي خيالي شده است ؟»
: « بسيار خب.»
: «بفرماييد استاد.»
: «الان ضبط داره کار می کنه ؟ »
: «بله . »
: «منظورم اينه که يعنی مي تونيم شروع کنيم ؟ »
: «بله خيالتون راحت باشه . »
: «مطمئني داره ضبط مي كنه ؟ »
: «آره ، همين صحبتهامون داره ضبط ميشه . »
: «نمي خواي قبلش امتحان كني ؟ »
: «استاد قبلا امتحان كردم . »
: «ولي من مطمئن نيستم اين كار كنه آ . »
: «ببينيد ، وقتي اين دگمه قرمزه پايينه يعني داره ضبط ميشه . »
: «پسر جان من كه از دهات نيومدم . »
: «استاد همچين منظوري نداشتم ، فقط خواستم توضيح بدم . »
: «مي دونم ولي ببين نوارش تكون نمي خوره . »
: «مي خوره ، صفحه اش تيره است ديده نمي شه . »
: «اون عينک منو بده ببينم . »
: «بفرماييد . »
: «عرض نکردم !؟ »
: «تيره ست ديده نمی شه . »
: «متوجه ام ولي اين هيچ كاري نمي كنه . »
: «همين كه ضبط ميكنه خوبه ديگه . »
: «آخه اين كارم نمي كنه . »
: «استاد باور كنيد اين داره ضبط مي كنه . »
: «شايد باطری نداره ؟ »
: «همين الان باطری نو انداختم . »
: «من اينجا حواسم به همه چي هست آ . »
: «بله متوجه هستم . »
: «من سن و سالی ازم گذشته جوون . »
: «به نظرم سوتفاهمي شده . »
: «نه عزيز جان ، شما مشكل دارين همين . »
: «به خدا اين بدبخت داره ضبط مي كنه . »
: «شما حرفه اي نيستين . »
: «ببينين استاد اين پخشش خرابه ولي ضبطش كار مي كنه . »
: «عرض نكردم !؟ من از اولشم حدس مي زدم كه خراب باشه . »
: «يه چند لحظه اجازه بدين . »
: «شما حرفه ای نيستين . »
: «اجازه بدين . »
: «من با شما صحبت نمی کنم . »
: «آخه مشكل چيه ؟ »
: «چرا نمی فهميد آقا ، چرا نمی فهميد ؟ مشكل اينه كه ضبط ، شما ، خرابه . »

 

من اگر میخواستم آن چیزهایی از وبلاگ پیمان هوشمند زاده را اینجا نقل کنم که بیشتر می پسندم باید تقریبا همه را می آوردم، چون اغلب چیزهایی را که از او خوانده ام دوست دارم. اما خواستم فقط نمونه ای از کار او را اینجا ارایه کرده باشم و شما را هم در لذت خواندنشان سهیم کرده باشم و عطش تان را برانگیخته باشم.               بهزاد کشمیری پور

برای خواندن نوشته های دیگر او رجوع کنید به وبلاگش به نام چخوف منو ندیدی؟  Z

 

 © Behzad Keshmiripour 2002-2003