_______________________________________

Behzad Keshmiripour: Lyrik, Essays, Übersetzungen, ...

 

 

Borj_____

 

 

«حذفهایی به قرینه ‏ی مستی» و دو یادداشت دیگر

پیمان هوشمندزاده


چهار شعر  از محمود داوودي


«قدمت سابقه» در «تبعید ایران»


نه! نباید دوباره به راه بیفتیم!

یداله رویایی، درباره جایزه صلح نوبل


چند شعر از مانا آقایی


من و بیژن جلالی

پاکسیما مجوزی


هفت خاج رستم

داستانی از یارعلی پور مقدم


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

محمود داوودي

mahmood_davoodi@hotmail.com

 

 

چهار شعر  از

 

 

 

 

 

 

۰۰۰

 

 

امروز ساده مي گذرد مثل سايه هاي عصر

و ديروز

استعاره ي روشني است مثل اين:

خورشيد روي نخل هاي شعله ور

 

من از استعاره ي آينده مي ترسم

 

 

۰۰۰

 

 

نمي شود جا به جا كرد چيزي را

لحظه ي ابد تا ابد نمي ماند

 

نزديك قلب

اما حضور نيست

 

وارد خانه مي شويم

نور هست و از روشن خالي

 

هستند آنها

كه زنده اند

 

اما

مُرده ها فقط حرف مي زنند

 

 

 

۰۰۰

 

 شايد جواب بايد مي دادم

وقتي كه يادها سر مي رسند

و اندازه ي ترس

از قاب تو بيرون مي افتد

 

اما جوابي نيست

شايد فقط اين است

گاهي به خانه كه مي روم در آخرين قطار شب از ميان پنجره هاي خاموش ترس در قاب من است.

 

 

 

مي بينند

 

اتاق را همه مي بينند

 

كشو باز است

و نامه ي وصايا

                    ( اين را صاحب هتل مي بيند)

 

ملافه ي پاره

و صندلي دمر

                ( اين را پليس مي بيند)

 

بر سقف

سايه هاي تاب

اين را

مُرده مي بيند.

  

 

 

 


 

 

 © Behzad Keshmiripour 2002-2003