_______________________________________

Behzad Keshmiripour: Lyrik, Essays, Übersetzungen, ...

 

 

Borj_____

 

 
پرانتز باز (یک شعر از سلسله شعرهای جمله های معترضه)
حافظیه | کارون | معبد چغازنبیل (از سلسله شعرهای سفرنامه)
سنگ دریا
از خودخواهیها
ترانه ی ساعات (سه شعر پیوسته)
هیج کجا
بندرگاه
زمزمه های یکشنبه (هفت شعر)
ترانه ی تلخ
همین و بس
ICE Hannover-Köln, hin & zuruck (سه شعر)
ساعت یک بعد از ظهر یکی از روزهای اردیبهشت
راستی چه می شود اگر ...
هیچ کس با دهان ما سخن نخواهد گفت
سه گیاه
 
 
 

 

 

 


 

بندرگاه

 

از سرزمينم گاه چنان دورم
كه جز طرحي مبهم از چهره‌ها چيزي به ياد نمي‌آورم
و در پس نگاههاي ماسيده صدايي آشنا نمي‌شنوم.
با اين همه از ميان اشكالي ناپيدا قصه‌اي آشنا مي‌خوانم

بندرگاههاي گرم و مرطوب را به ياد مي‌آورم
آنجا كه آب شور ساحل آلوده‌اش را در آغوش مي‌گيرد،
مي‌نوازدش
مي‌شويدش
و در گوشش داستان كشتي و صيد مي‌گويد تا به خواب رود.
مردان پر مشغله‌ي كم حوصله
با پوششي مختصر و خنده‌اي مختصرتر در رفت و آمدند.
الوارهاي اسكله‌هاي قديمي از شرجي و عرق پوسيده‌اند
و باربران سوخته ناله را مضاعف مي‌كنند.


در مغربِ دريا، اما، خورشيد تكرار مي‌شود.
ديوارهاي بلند و مرطوب
گوش به لولاي آخرين دري دارند كه بسته مي‌شود.
سگان بي‌رمق زوزه را آرام مي‌جوند
زندگي در پس درهاي بسته با ناله و هق هق دنبال مي‌شود
و خورشيد در پس دريا ناپديد مي‌گردد.


بندرگاه اما تهي است
و زنجيري از فانوسها بر لنجهاي فرسوده مي‌لرزند.
آفتاب در كوچه‌هاي باريك زودتر غروب كرده است
و شهر در هاله‌اي تاريك خرناس مي‌كشد،
و هيچ در خواب نمي‌بيند...
 

 

 

از مجموعه ی «خیزاب در مرداب» ـ چاپ اول تابستان 1368، انتشارات نوید، زاربروکن، آلمان

 


 

 

 © Behzad Keshmiripour 2002-2003